۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

پيرسبز چك چكو

پيرسبز چك چكو
پيرسبز چك چكو       
اومَهِ تا دامِن كوه       (آمدم تا دامن کوه)

چِه قَه پله ممِه طي كَه     (چه پله‌های زیادی را گذراندم تا...
تا نِه رَسوهِه دِپو             .... به آستان تو برسم.)

پوويِ پيرسبز مو            ( پیر سبز ما....
درُخشَ مثل قرص مو       ....مانند قرص ماه می‌درخشد)

اووِِ چَكَه توي حوض     (آب به درون حوض می چکد
چك و چكه از سينه كوه     از سینه کوه)

جمعيت موج كوزَه      (جمعیت موج می‌زند
تو خيله هُو              در خیله‌ها)

يَكي رقصه يَكي خينه      (یکی می‌رقصد، یکی می‌خواند
يَكي كرَه سِير و صفو      یکی سیر و صفا می‌کند)

 پيرسبز چك چكو   
پيرسبز چك چكو     

 شمع و چوب صِندلُش        (شمع و بوی چوب صندل)
كلك مِين پيرُش              (شمعدان میان پیر)

 مردومون موج كوزِن داور و وَرُش       (مردم در پیرامونش موج می‌زنند
حوجت طلَبِن از اُش                  و از او حاجت می‌خواهند)

يَكي كِنه رشته گوُش چورقَدُش        (یکی رشته‌ای از گوشه چارقدش می‌کند
گرِنگ تَه ري ميله شمعدون هُو      و گره می‌زند به میله پیرامون شمعدان)

 واجَه پير چك چكو                  (می‌گوید ای پیر سبز
آدِن مرود دل مو                    مراد دل ما را بده)

 پيرسبز چك چكو   
پيرسبز چك چكو     

 سي يوشونِ سين كوه      (سیاوشان روییده در سینه کوه....
چه قدر دوره صفو           .... چه صفا و زیبایی دارد)

 وقتي اوو از شِه چكه       (وقتی آب از کوه می‌چکد
والا ممِه وير تو             یاد مادرم می‌افتم)

 شَشِكَه مِه پيش پو        (می‌تواند به پیش پایش
يور نوز و دلربو              یار ناز و دلربا...)

 شِه وا وقتي كه تا رسوهه شه پو       (وقتی به پای پیر می‌رسی....
ووا پير چك چكو                          ....بگو ای پیر سبز....)

 تا وِرَس به دل مو        (.....تو به درد دل ما برس
نبيم از هم مو جزو      تا هیچگاه از هم جدا نباشیم)

 پيرسبز چك چكو
پيرسبز چك چكو 

جشن پیر سبز

سراسر دامان کوه، پر سیاوشان، در دل قطره های زلال، تن می شوید. در دل کویر، این پوشش سبز خندان و شاد به تو می گوید: مسافر تشنه! مسافر عاشق! درود، خوش آمدی.
در سينه‌کش کوه چشم به راه نشسته است. چک چک اشک‌هاي این بانوی سالخورده، تنها موسيقي ، و سروهاي بلندش، تنها سبزي کوه‌هاي کوير است. پیری و سبزی و آب، از ژرفای تاریخ، از دل پنهان کوه همچنان جاري‌ست.
اين جا پیرسبز است ؛ یکی از بزرگترين زیارتگاه ها و دیدارگاه های زرتشتيان جهان. همه ساله شمار بسیاری از زرتشتيان سراسر جـهان براي زیارت، جشن و پایکوبی و دیدن یکدیگر، در کنارش گرد می آیند و سر بر دامانش می سایند.
 جشن پیر سبز ، جشني است ريشه دار و به مانند همه جشن های زرتشتیان، از پس هزاره ها همچنان در پوششي از آيين و استوره زنده است. هر كه به پیرسبز مي آید خواهان داده های بهتر و بیشتر و زندگاني خوش، همراه با مهر و تندرستی است، هم آوايي با جهان هستي، با طبيعت و نزديك شدن به جهان راستی و پاکی ، دستاورد كسي است كه به اینجا می آید. گاه دلسوختگان و نيازمندان به پابوسش مي‌آيند و غصه‌هايشان را باز می گويند و پاسخ می گيرند و دل آرام می کنند.
به جایگاه شگفت پیر که گام مي نهي ، با اینکه خنکای ریزش چک چک آب در تمام تن ات می ریزد ، به گونه ای باورنکردنی، گرمي به رگ هایت رخنه می کند، آنچنان داغ می شوی که انگار دُرد نوشیده ای از تَه خمِ مِیِ کهنسال. مستی و سرخوشی ات، تو را به اوج شادی و خرسندی می رساند، توان ات دوچندان می شود و می خواهی بازهم پله باشد تا بالاتر و بالاتر بروی و برسی به جایی که جز خدا نبینی.
او کیست؟ گویند: شاهزاده ای ستمدیده به نام « نیک بانو » که برای پاسداری از پاكدامنی و بزرگی خویش در بیابان های یزد آواره شده‌، چون به دامنه كوه می‌رسد‌، سیاهی دشمن را در پی خود می‌بیند و نالان و گریان از كوه بلند و خشك بالا می‌رود‌. آهی از ته دل كشیده و با نگاهی به كوه با آوایی بلند فریاد بر می آورد‌: ای کوه! مرا چون مادری مهربان در آغوش گیر و از دست دشمنان بیدادگر برهانم‌. همان دم شكافی در كوه پدیدار شده و در آن ناپدید می‌شود. پس از چندی، از بالای این كوه بلند و بی‌آب، قطره‌های آب چشم یتیمان و آب دیده گریان ستمدیدگان، به زمین می‌چكد. تا جایی که در دل کویر خشک بدیدارآمدگانش را سیراب و شاداب می کند.
به گفته بانویی جهاندیده: اگر كوه صاف و يكدست و سر به فلك كشيده چك چك را از سنگلاخ، و نه از پله، بالا بروي و به نوک کوه برسي، در آن سو ، دريايي بيكران مي بيني ، دريايي كه آبي آب آن در هيچ چشمي نمي گنجد، در ساحل این دریا زورقي است كه تو با آن به ميان دريا مي روی. در ميان این دريا جزيره اي ست و در آن جزيره درختی كه از هرگونه ميوه بر آن يكي مي بيني . زني زيبارو با گيسواني بلند و چشماني گیرا و پر نور ، زير درخت نشسته است. او با ديدن تو برخاسته و ميوه اي به دلخواهت چيده در دستانت مي گذارد و تو با خوردن آن ميوه به آرزوهايت خواهي رسید. دل كندن براي تو چنان سخت و درد آور است كه پس از برگشت به زندگي زمینی همواره در تلاش براي بازگشت به آن عالمي...
 پس هرگاه در چك چك به نيايش و اوستاخوانی مي ايستي و از دل كوه قطره هاي آب مي چكد ، مي داني سرچشمه اين آب از دريايي بیکران و زلال جاري و روان شده است كه در سوي ديگر کوه از ديده پنهان مانده و تلاش و كوشش خواهی کرد تا بالا و بالاتر روی و بدان برسي.
 در گوشه و كنار سرزمین كوير چنین استوره های زيبا و اندیشمندانه ای بسيار است و سینه به سینه به ما رسیده و نشان می دهد که انسانی که در كوير می زید همواره در پي دیدن نا ديده هاست و در تلاش براي رسيدن به رستگاري و آرزوهای خويش.
 پیر با دلدادگانش همراه می شود تا پنج روز ــ از اشتاد ایزد تا انارم ایزد در ماه خورداد ــ با رنگین کمانی از موسیقی و رقص و شادی در خیله های دامنه پیر کوه سبز و زیبا، به راز و نیاز بپردازند.

۱۳۸۹ آذر ۲۲, دوشنبه

جشن ارديبهشتگان پروين فرزانگي

ارديبهشت روز است اي ماه دلستان
امروز چون بهشت برين است بوستان

ارديبهشت دومين امشاسپند و به معني بهترين راستي يا بهترين نظم و قانون است. همه ي امشاسپندان داراي دو وجه مينوي و زميني هستند.
امشاسپند ارديبهشت در جهان مينوي نماينده ي پاكي و راستي و نظم و قانون اهورايي است و در زمين نگهباني آتش را دارد كه منظور همان نظم و داد و راستي و پارسايي است. ارديبهشتگان از شمار جشن هاي آتش است. ايزد آذر، سروش و بهرام از همكاران و ياران امشاسپند ارديبهشت هستند به گفته ي بندهش ميان گل ها، گل مرزنگوش به اين امشاسپند اختصاص دارد. نام امشاسپند ارديبهشت در بخش هاي مختلف اوستا به خصوص گاهان به كرات آمده و همه جا مورد ستايش و تكريم قرار گرفته است. يشتي از كتاب يشت ها در ستايش اين امشاسپند است ارديبهشت روز از ارديبهشت ماه را در زمان باستان جشني مي گرفتند كه ارديبهشتگان ناميده مي شده است. 

ابوريحان بيروني در آثار الباقيه آورد: ارديبهشت ماه روز سوم آن روز ارديبهشت است و آن عيدي است كه ارديبهشتگان نام دارد براي آنكه هر دو نام متفق شده اند. معناي اين نام آنست «راستي بهتر است» و برخي گفته اند منتهاي خير است و ارديبهشت ملك آتش و نور است و ايندو با هم مناسبت دارد و خداوند او را به اين كار موكل كرده...

دكتر مهرداد بهار در كتاب پژوهشي در اساطير ايران چنين مي آورد كه: ارديبهشت پس از بهمن و سپندمينو برترين امشاسپند است و در گاهان زردشت اهميت بسيار دارد. 

آنان كه ياران ارديبهشت اند بهترين پاداش ها را دريافت خواهند داشت (يسنه 49 بند9)
هرمزد او را از نيروي خرد خويش آفريده است (يسنه 31 بند 7)
و پدر او است (يسنه 47 بند 2)
ارديبهشت نگهبان مرغزارها است و مردم پرهيزگار در مرغزارهاي او و بهمن به سر مي برند. (يسنه 23 بند 3)
در اوستاي تازه، ارديبهشت زيباترين امشاسپند خوانده شده است (يشت 1، بند 22)
آنچه را هرمزد توسط بهمن آفريده است، به ياري ارديبهشت افزايش خواهد داد(ويسپرد 11، بند4)
ارديبهشت دشمن ديو خشم است (يشت 19، بند 46)
او از ميان برنده ي بيماري، مرگ، جادوگر و حشرات موذي يا خرفستران است (يشت 3، بندهاي 17،16،15،14)
و در ادبيات پهلوي هرمزد با او و بهمن مشورت مي كند، ارديبهشت آتش را مي پايد و دشمن او اندر (ايندره) از كماله ديوان است.

هاشم رضي در كتاب حكمت خسرواني مي نويسد: نور و آتش، كنايت از خداوند و معرفت و دانش است. به زرتشت، وهومن يا بهمن هنگام نزول وحي، به صورت نوراني ترين موجود فرود مي آيد. زرتشت هنگام نماز به درگاه اهورامزدا، مي خواهد تا به ميانجي ارديبهشت، يكي ديگر از انوار الهي كه نماد آتش است، به معرفت رسد. چون مبعوث به پيامبري خداوند مي گردد. مجمري از آتش كه از بهشت آمده(توسط ارديبهشت به آن رسيده) در دست دارد و به مردم ارائه مي كند كه به وضوح كنايت از معرفت و دانش و حاصل پيام و رسالت اوست، هنگامي كه دين را آشكار مي كند، به درختي همانند مي شود پر شاخ و بر از خود كه از آن فره ايزدي (= خره) متجلي است.

در مجموع مي توان گفت كه جشن ارديبهشتگان جشن پاسداشت راستي است و يادآور شدن اين نكته كه هنجار و داد جهاني، راستي است و در زندگي اين جهاني هم محوري و همراهي با راستي همچنان كه در نماز اشا (اشم وهو) آمده است: بهترين پاداش و بهترين زندگي را به ارمغان خواهد آورد و راه را براي يكي شدن با سرچشمه ي اشا و راستي و پيوستن بدو را در جهان مينو هموار خواهد كرد.

در خرابات مغان نور خدا مي بينم             وين عجب كه چه نوري ز كجا مي بينم (حافظ)

جشن تیرگان پروين فرزانگي

۰۹ تير ۱۳۸۸
جشن-تيرگان-در-كوشك-ورجاوند
جشن تیرگان در روز دهم تیرماه که هنگام برابرشدن نام روز با نام ماه است برگزار می شود. چنانکه میدانیم آب به همراه سه عنصر آتش ، باد و خاک نزد ایرانیان از سپندینگی ویژه ای برخوردار میباشند.در واقع جشن تیرگان جشن بزرگداشت آب است .تقریبا در تمام نوشته های پیش از اسلام آب درمجموعه ی آفرینش  جایگاه بلندی دارد.
هرودوت می نویسد : ایرانیان آب را آلوده نمی سازندو آب دهان در آن نمی افکنندو حتی دست هایشان را در آب روان نمی شویندو دست شستن دیگران را هم در این آب نمی پذیرندو به رودخانه احترام میگذارند . استرابون نیز می نویسدکه ایرانیان در آب روان شستشو نمی کنند و در آب روان ، لاشه و مردار و ناپاکی نمی اندازند.

تیر در اوستا (تیشتریه) ودر پهلوی (تیشتر) است . نام ستاره ای است که تازیان به آن شعرای یمانی می گویند و در زبان های اروپایی سیریوس نامیده میشود که به ستاره ی باران معروف است  .همچنین در اوستا نام یکی از ایزدان است ، یعنی ایزد باران وترسالی.اردویسوراناهید (آناهیتا)  ایزد بانوی  آب است و ایزد مذکر گرد آورنده آب تشتر است .به کوشش اوست که زمین از باران بهره مند میشودو کشتزارها سیراب می گردند . در تیر یشت بند 52 اهورامزدا به زرتشت میگویدکه من تشتررا مثل خود شایسته نیایش آفریدم و شوند آن نیزبیان شده چون تشتر، ایزد باران است و سبب افزونی آب  وخوشی وخرمی سرزمین های آریایی بسته به آب است  وآب از بزرگترین نعمت های خداوند است برای همین ایزد باران  عزیز وگرامی است  .همچنین دو صفتی که همیشه برای تشتردر اوستا ذکر شده رایومند و فرهمند است.

(( تشتر رایومند فرهمند را میستاییم . کسی که آب های راکد( ایستاده ) و جاری و چشمه و جویبار و برف وباران مشتاق اوست . چه هنگام تشتر رایومند فرهمند از برای ما به در خواهند آمد ؟ چه هنگام چشمه های آب ،سترگ تر از( شانه) اسبی ، به جریان درآید؟ چه وقت چشمه ها به سوی کشتزارهای زیبا و خانمان ها و دشت ها روان خواهند شد و ریشه گیاهان را از رطوبت  قوی خود نم بخشند؟ برای فروغ و فرش او را میستاییم ))                      تیر یشت  بند های  41 و42

 نیاز به آب و احترام ناشی از این نیاز دو افسانه از زیباترین افسانه های اساطیری ایران را پدید آورده است نبرد تشتر وحماسه آرش کمانگیر.

نبرد تشترو دیو اپوش دراوستا و در تیر یشت بیان شده است .تشتر ایزد باران واپوش دیو خشکی است . زمانی که ستاره تیردر آسمان پدیدار میشود مژده پیروزی ایزد تیر را می رساندکه پس ازنبردی سخت و بزرگ بر اپوش دیو خشکی پیروز شده است . تشتر و اپوش سه روز وئسه شب با هم می جنگند ابتدا دیو اپوش بر تشتر رایومند چیره میشود بدیهی است این شکست بر مردم فلات خشک گران تمام میشود . مردم در آرزوی باران و روان شدن آب  در جوی ها و جوشیدن آن در چشمه سارها ناگزیر نمی توانند این شکست را باور کنند . پس با جمع شدن درنیایشگاها و با نیایش کردن هم دل خویش راخوش میدارند و هم تشتر آماده رزم را که خواستار ستایش است نیرومی بخشند . 

(( اگر در نمازم از من نام برده بستایند ، چنانکه از ایزدان دیگر نام برده می ستایند ، من نیروی ده اسب ، نیروی ده شتر ، نیروی ده گاو ، نیروی ده کوه ، نیروی ده آب قابل کشتیرانی خواهم یافت )) 

سر انجام پس از نیایش های فراوان که شاید جشن تیر گان  در ابتدا فقط منحصر به این نیایش ها بوده است برای مردم زحمتکش پیروزی تشتر فرا میرسد .

(( آنگاه ای اسپنتمان زرتشت ، تشتر رایومند به پیکر اسب سفید زیبایی ، با گوش های زرین و لگام زرنشان به دریای فراخکرت فرود آید ))

((هر دو ای اسپنتمان زرتشت ، تشتر فرهمند و دیو اپوش به هم در آویزند . هر دو ای اسپنتمان زرتشت با همدیگر بجنگند . در نیم روز تشتر رایومند فرهمند  به دیو اپوش چیره شود ، اورا شکست دهد ))

روشن است که به بهانه این پیروزی باشندگان فلات خشک ایران به امید ریزش  باران جشن و شادمانی به راه بیندازند و دست به نیایش بردارند . 

اسطوره دیگری که در رابطه با جشن تیرگان مطرح است اسطوره زیبای آرش کمانگیر است . ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه می نویسد : (( پس از آنکه افراسیاب به منوچهر غلبه نمود اورا در طبرستان محاصره کرد ، بر این قرار گذاشتند که حدود خاکی بین ایران و توران معین گردد به واسطه پرش و خط سیر تیری ، در این هنگام فرشته اسفندار مزد حاضر گشته امر کرد تا تیر و کمانی ، چنانکه در اوستا بیان شده است ، برگزینند آنگاه آرش را که مرد شریف و دینداری بود برای انداختن تیربیاوردند . آرش برهنه شده ، بدن خویش به حضار بنمود و گفت ، ای پادشاه و ای مردم به بدنم بنگرید مرا زخم و مرضی نیست ولی یقین دارم که پس از انداختن تیر قطعه قطعه شده فدای شما خواهم گردید . پس از آن دست به چله کمان برد ، به قوت خداداد تیر از شصت رها کرد و خودجان تسلیم نمود . خداوند به باد فرمود تا تیر را حفظ نماید . آن تیر از کوه رویان به اقصی نقطه مشرق به فرغانه رسید و به ریشه درخت گردویی که در دنیا بزرگتر از آن درختی نبود نشست ، آن موضع را سر حد ایران قرار دادند گویند از آنجایی که تیرپرتاب شد تا آنجایی که فرو نشست هزار فرسنگ فاصله بود بنابر این جشن تیرگان به مناسبت صلح ایران و توران میباشد .))

یکی از آیین های جشن تیرگان پاشیدن آب و گلاب بر سر و روی یکدیگر است . درباره پیدایش آیین آبریزان داستان های گوناگون و زیبایی آورده شده است از جمله افسانه کیخسرو است که در شاهنامه به شیوایی بیان شده.

کیخسروپس از جنگی طولانی با افراسیاب و کشتن او بر سر راه آتشکده آذرگشسب بود که در درونش چنین دریافت که کارش در این جهان سر آمده است و باید به جهان ایزدان بپیوندد .بی درنگ درم و دینار بسیاری به موبدان و تهیدستان بخشید و به سراسر کشور پیام داد که قرار است دست از تخت شاهی بکشد پس آنگاه :

                     ز بهرپرستش سر و تن بشست                به شمع خردراه یزدان بجست   
                     شب و روزیک هفته برجای بود              تن آنجا و جانش دگر جای بود

سران سپاه وبزرگان دربار کوشیدند تا اورا از رای خود برگردانند اما نشد . کیخسرو آنچنان در نیایش بود که خوابش برد

                    چنان دید درخواب کورا به گوش           نهفته بگفتی خجسته سروش
                     اگر  زین   جهان   تیز    بشتافتی           کنون آنچ  جستی همه یافتی
                     چو  بیدار  شد   رنجدیده خواب            ز خوی دیدجای پرستش پرزآب

سپس به نامداران وسپاهیان سفارش های درخور کرد و جانشین تاج و تخت را برگزید . از سپاه جدا شد ، به راه افتاد  توس و بیژن وفریبرز وکیخسرو او را همراهی نمودند و چون اینان راهی شدند پس ازچندی در راه به چشمه ای برخورد کردند کیخسرو با دیدن چشمه فرمان به ماندن داد و گفت جز آن شب دیگر کسی او را نخواهد دید زیرا با سر زدن خورشید او با سروش آشنا خواهد شد . چون شب شد کیخسرو سر و تن بشست و در نهان زند و اوستا بخواند سپس تا جاودان با ناموران همراهش بدرود گفت .  چون بامداد شد و خورشید بردمید کیخسرو ناپدید شد . از این است که ایرانیان با مهری که به کیخسرو و پادشاهی آرمانی خویش  دارند از آن پس در تیر ماه که این واقعه روی داده است به سر و روی یکدیگر آب می پاشند .                



یاری نامه

جشن های ایرانی                          دکتر پرویز رجبی
هزاره های گمشده جلد اول           دکتر پرویز رجبی    
گاه شماری و جشن های ایران باستان            هاشم رضی
شناخت اساطیرایران   جان هینلز       ترجمه احمد تفضلی ژاله آموزگار

جشن شهریورگان، روز پدر

جشن شهریورگان ،شهریور روز از شهریور ماه که روز سی ام امردادماه و به نام امشاسپند توانای خْـشَـتْـرَه ‌وَئیریَـه به معنی شهر و شهریاری آرمانی و شایسته می باشد از آیین‌ها و مراسم وابسته به آن در ایران باستان هیچ گونه آگاهی ای در دست نیست.
برگزار نشدن آیین‌های جشن شهریورگان توسط ایرانیان در زمانی طولانی، موجب شده است تا همه جزئیات آن به فراموشی سپرده شود در صفحه 251 ترجمه ی فارسی آثارالباقیه چنین آمده : « شهریور ماه که روز چهارم آن شهریور روز است و آن به مناسبت توافق دو اسم جشن می باشد ، آن را شهریورگان گویند . معنی شهریور دوستی و آرزوست . شهریور فرشته ای است که به جواهر هفتگانه از قبیل طلا ، نقره و دیگر فلزات که برقراری صنعت و دوام دنیا و مردم به آنها بستگی دارد ، موکل است .»

شهریور مظهر سلطنت آسمانی و فر خدایی است توانایی و نیرومندی و دستگیری از بینوایان را بیان می کند، در جهان مادی نگهبان زر و سیم و فلزات دیگر است.

ایرانیان قدیم جشن شهریورگان را جشن می گرفتند و به یاری کردن به بینوایان می پرداختند  وهمه شاد بودند.

جشن شهریورگان شروع کشت و زرع محصولات و جمع آوری آنها است و چون برای بدست آوردن نتیجه ی هر کاری جشن و شادی لازم است ،برای کشاورزان بهترین جشن و شادی است .

جالب آنکه  عده ای جشن شهریورگان را زادروز مرد بزرگ تاریخ بشریت یعنی کوروش بزرگ(داراب) می دانند.

به گفته‌ی اردشير خورشيديان، فرنشين انجمن موبدان، با رايزنی‌ها و هم‌انديشی هموندان انجمن موبدان، جشن شهريورگان، به‌عنوان روز بزرگداشت پدر، برگزيده شده است.

جشن شهريورگان از آن روی به‌عنوان روز پدر برگزيده‌شده است كه به معنای شهرياری بر اراده و نفس است. شهريور يكي از ٦ امشاسپنداني است كه در اوستا و گاتها از آن نام برده شده‌است. در اوستا سه تا از اين امشاسپندان، زن‌گون و سه‌تای ديگر مردگونه، هستند كه شهريور از امشاسپندان مردگونه است.
خورشيديان گفت: «جشن پدر در جشن شهريورگان، درست ٦ ماه پس از روز مادر و جشن اسفندگان برگزار مي‌شود، بايد فرصت را گرانمايه دانست و به پدران نيك اين سرزمين پيشكش‌هايي داد كه نشان از مهر قلبی‌مان به پدر دارد، پيشكش‌هايی كه دسترنج خودمان است نه پيشكش‌هايی كه بوی پول مي‌دهد.» 

فرنشين انجمن موبدان در پايان، گفت: «هر روز نامی دارد و هر نام معنايی. گذشته گانمان با نام نهادن بر روزها و ماه‌ها براي ما پيام بزرگی داشته‌اند و خواسته‌اند ما با آغاز هر ماه و هر روز، زمان و فرصت‌های زندگي را ارج بنهيم و هرگز از معنای نام‌ها، غافل نشويم. پس چه بهتر كه ماه شهريور و در جشن شهريورگان به مفهوم شهرياری بر نفس و بر خويش پی ببريم و با همه ی دشواری‌های زندگي، انديشمندانه به رويارويی بپردازيم.»

شهریور به معنی شهر وشهریاری آرمانی ، خاستگاه نظریه‌های افلاطون و فارابی در زمینه «آرمان‌شهر» یا «مدینه فاضله» بوده باشد. نام شهریور چند بار به همین معنا در «گاتها»ی زرتشت نیز آمده است و بهتر است معماران وشهرسازان فکری از روی اندیشه گات هایی وباقیمانده های آثار نیا کانمان به حال شهرهایمان بکنند تا شهر های ما سرآمد شهر های جهان بشوند واز مشکلات شهری بکاهند.

جشن امردادگان

امروز جمعه اول امرداد ماه است. اینجا نسیم ملایمی می وزد و هوای تهران، هاله ای از دود داغ  و گرمای 42 درجه را تجربه می کند. ناهار مهمان دوستم در طبقه هیجدهم برج بلند بالایی هستم. بعد از ناهار پسر دوستم ازجشن امردادگان می پرسد؟
مادرش استاد دانشگاه است جواب می دهد: ابوريحان در آثارالباقيه (ترجمه فارسی، ص 250) نوشته است: «امرداد ماه روز هفتم آن امرداد روز است و آن روز را به واسطه اتفاق افتادن دو اسم با هم جشن می گرفتند، معنای امرداد آنست که مرگ و نيستی نداشته باشد، امرداد فرشته ايست که به حفظ گيتی و تربيت غذاها و دواها که اصل آن نباتات است و زائل کننده گرسنگی و ضرر و امراض می باشد، موکل است»؛ وخیّام در نوروزنامه نوشته است: "مرداد ماه یعنی خاک، داد ِ خویش بِداد از بَرها ومیو های پخته که در وی به کمال رسد و نیز هوا در وی مانند غبار ِ خاک باشد و این ماه تابستان بود و قسمت او از آفتاب، مر برج اسد را باشد».ما باید " این جشن را سزاوارِ شادمانی ،نشاط ِ و  بی مرگی است" به گونه ای برگذار کنیم که لیاقت آنرا داریم.
پدر می گوید: واژه اوستایی امرداد،  امرتات (Ameratāt) است که به معنی بی مرگی است  و اگر الف آن را که پیشوند نفی است، حذف کنیم، معنی آن عوض شده و فرشته بی مرگی و جاودانگی به دیو نیستی و مرگ تغییر شکل می دهد.
من هم می گویم امرداد در ایران باستان نماد جاودانگی و بی مرگی است، در کره خاکی پشتیبان گیاهان و دیگر رستنی هااست،به همین دلیل  جشن امردادگان را در کنار باغ ها و زمین های کشاورزی برگزار می کنند.
 نیاکان ما در اين روز به باغها  و مزارع خرم و سرسبزمی رفتند و پس از نيايش به درگاه اهورامزدا اين جشن را با شادی و سرور در هوای صاف و در دامن طبيعت برگزار می کردند. 
در دهه پنجاه خورشیدی به علت تزریق نادرست پول نفت به اقتصاد ایران، زرتشتیان به شهرهای بزرگ داخل وخارج کوچ یا مهاجرت می کنند و از زمین و باغ و روستا، به سمت خدمات وصنعت کشیده می شوند؛ با دور شدن از کشاورزی، جشن های خوردادگان وامردادگان که در کنار چشمه ها وباغ ها ومزارع برگزار می شد، به فراموشی سپرده شد؛ باغها، خانه ها و مدرسه های ویران در روستا های زرتشتی نشین یزد گواهی بر این مدعا است.
دختر خانواده پیشنهاد می دهد، بزرگان قوم باید برای برگزاری جشن های شاد خوردادگان وامردادگان به روشی که قابل اجرا باشد و ازسنت به دور نباشد، فکری بکنند. پدر خانواده پیشنهاد می دهد که تعدادی از خانواده ها برای جشن امردادگان به خانه  و باغ قیطریه بروند و در سایه درختان سر به فلک کشیده و هوای ملایم طبیعی، جشن امردادگان را برگزار کنند. دختر جواب می دهد با یک گل بهار نمی شود ولی برای شروع کارخوبست. 
من در فکر فرو می روم چرا ما با این همه امکانات، جوانان را برای برگزاری جشن امردادگانی شاد و زیبا تشویق و یاری نمی کنیم تا دوباره با طبیعت آشتی کنند و در دامن طبیعت با هم باشند و این گرمای طاقت فرسا را در کنار هم به لحظاتی سرشار از مهر و مهربانی، شادی و شادکامی، سربلندی و سرافرازی تبدیل کنند.

شب وه (شب پنجه آخر سال)

در شريف‌آباد روز اورمزد از فروردین ماه، يعني روز اول سال نو را، «روزِ وَه» می گویند و شب پيش از آن، آخرين روز از پنچ روز پنجه يا پنجه وه است. زرتشتيان باور دارند كه پنجه وه به فروهرها اختصاص دارد و هنگامی است که فروهر درگذشتگان برای سرکشی بازماندگان خود فرود می آیند.

در اين روزها زرتشتيان، خانه‌هاي خود را از درون و برون پاک و تمیز مي‌كنند و خانه و کاشانه برای برگزاری هر چه با شکوه تر جشن نوروز آماده و مرتب می شود .

با غروب آفتاب آخرین روز پنجه، روی بلند ترین بام خانه، همراه با آتشدان و چوب خشک، سفره سفیدی گسترده می شود و روی آن کتاب اوستا و گلدانی پراز شاخه‌هاي مورد سبز و سرو گذاشته می شود. در كنار آن، مجسمه های کوچک حیوانات اهلی كه پسران خانواده آنها را با گل رس ساخته‌اند و با گل سفید رنگ كرده‌اند، قرار داده مي‌شود و بر پشت آنها خورجین‌های سبزه گذاشته می شود. 

در گوشواره پسگم (صفه) کپی‌هایی (گل تر وپاکیزه و سفت كه به شكل کره درست شده و شاخه های ریحان سبز را در آن فرو برده‌اند) كه توسط دختران آماده شده و با روسری روي آن را پوشانده‌اند، قرارداده می شود، و زينت بخش  بام سر در خانه، چراغ فانوس روشن وسبزه کاشته شده، است. 

در گاه اشهن، صاحب‌خانه نان تازه، کماچ، نان آکنجه، نان پینه، نان شیر، سینی میوه مثل انار و به و انگور، بشقابی لرک (هفت میوه خشک شده)، شربت، نان شیر مال وحلوای کنجد که از آن شکل‌هاي مینیاتوری گوسفند ، گاو، شتر ومرغ درست‌كرده‌اند و روی نان قرارداده‌اند، به پشت بام می برد و روي سفره قرار مي‌دهد.  سیر وسداب، سیرگ وتخم مرغ که مادر به همراه کماج پخته است، چيزهاي ديگري است كه در شب وه، بچه ها آنها را به پشت بام می برند.

کوهه، نام يك نوع خاصی از آتشدان که بچه ها با گل رس آن را ساخته اند، آن هم به پشت بام آورده می شود. 

از گاه اشهن دربلند ترین نقطه بام خانه، پدر آتش را روشن می کند و روی آن هیزم می گذارد تا شعله‌اش ثابت بماند، همه اهل خانه باهم گاه اشهن می سرایند  و بعد پدراوستاهای دیگر را می‌خواند و به برادر بزرگ‌تر می گوید كه ميوه‌ها را نصف کنند، مادر هم بوی خوش و کند ر وعود بر  آتش سوخته شده می‌گذارد.

 بوی خوشي که از آتش در هوا پراكنده مي‌شود همراه با بوی میوه ها و هوای ملایم و خنك صبح‌گاه،  یکی از زيبا‌ترين خاطره‌های هر فرد زرتشتي از مراسم شب وه است.

با سر آمدن گاه اشهن و دمیدن اولین سپیده آسمانی همه چراغ ها را خاموش مي‌كنند و شعله آتش را هم با وسیله‌اي که روی آن می گذارند، كم می‌کنند؛ بعد مادر مقداري گل سپید را كه در آب خیسانده و رقيق كرده است، با خدابيامرزی به روان در گذشته‌های خانه خود و همسایه، با ملاقه مسی بر پشت بام می پاشد و به اين ترتيب روان در گذشتگان را در سفر به مينو، بدرقه مي‌كند.         

صبح روز بعد، صبحانه، به طور دسته جمعی با همسایه ها در پشت بام صرف می شود و سپس بچه‌ها با کوهه‌هاي  پر از آتش پشت بام، به درمهر رفته و آتش را در ظرفي مخصوص خالی مي‌كنند تا آتشبند در‌مهر، آن را گلچین کند و به آتش بزرگ برساند. بچه‌ها بعد از خالي كردن آتش با كوهه‌هاي خالي به کوهه جنگی می پردازند و کسی که کوهه اش سالم می ماند مثل یک قهرمان تشویق می شود. دخترها هم به در ميدان روستا کُپی جنگی می‌كنند و بعد هم با ریحان سبز، شاد به خانه بر می گردند و  خانواده دسته‌جمعی برای شرکت در مراسم گهنبار عید نوروز به درب‌مهر می‌روند.

مراسم شاد و ساده و تاثيرگذار شب وه، آنچنان در خاطره ها مانده است که در هند و کالیفرنیا به شكل مراسم موکتاد و در ميان اقوام دیگر ايراني به صورت احترام به درگذشتگان در آخرين روزهاي سال باقي مانده است.

ولی روستاهای زرتشتی نشین ايران، به دليل تزریق نادرست پول نفت به اقتصاد ایران دردهه پنجاه و افزايش کوچ ها ومهاجرت ها، به تدريج  از سکنه خالي شده‌اند و مراسم همگانی شب وه دیگر برگزار نمی‌شود و یا تعدادی اندک بطور مختصر آن را برگزار می‌کنند؛ بزرگان قوم باید چاره‌اي بیندیشند تا مثل همیشه با برگزاری مراسمي شاد و زيبا، جوانان و كودكاني شاد داشته باشیم وبزرگسال‌هایمان افسرده نشوند.

ارتباط مراسم شب وه با چهارشنبه سوری در ايران و یا مراسم هالوین در ایرلند وانگلیس و نقاط ديگر و افراط و تفريط در اين رسوم، نیاز به تحقیق محققان واصلاح مراسم دارد.

جشن مهرگان، روز پیروزی بر دروغ فرزانه گشتاسب

۱۲ مهر ۱۳۸۹
Image
در شاهنامه جشن مهرگان را فریدون بنیان نهاد. این جشن در کتاب‌های دیگر مانند نوروزنامه خیام، التفهیم و آثارالباقیه بیرونی، اخبار ایران از ابن‌اثیر، زین‌الخبار گردیزی، مروج‌الذهب مسعودی، تاریخ طبری و ... نیز به فریدون نسبت داده شده است.

مهرگان روزی است که دادگری و عدالت  دیگر بار چتر خود را بر سر مردم ایران‌زمین می‌گشاید و خانمان سیاه ظلم و بیداد ضحاک ویران می‌شود. اگر می‌خواهید بدانید دروغ در ایران باستان به چه معنی است به شخصیت و زندگی ضحاک نگاهی دوباره بیندازید. دروغ در ایران باستان و آموزه‌های زرتشتی تنها به معنی گفتن سخنی ناراست یا نگفتن حقیقت نیست. دروغ یعنی اندیشه مردمان را با فریب از بین بردن، دروغ یعنی مردمی را در بیداد کشتن و سوزاندن و بر طبل راستی و دادخواهی کوفتن، دروغ یعنی ظلم کردن و طومار عدل و دادگستری را به امضاء رساندن، دروغ یعنی وارونه کردن اندیشه و گفتار و کردار. 

داستان کاوه و پاره کردن نامه ضحاک را که به یاد دارید؟ نامه‌ای که قرار بود به امضای بزرگان دربار برسد و گواه عدل و داد دروغین ضحاک باشد.
یکی محضر[i]  اکنون بباید نبشت 
نگوید سَخُن جز همه راستی
  که جز تخم نیکی سپهبد نکشت
نخواهــد به داد اندرون،کاستــی
  


اما کاوه نامه را پاره و زیر پا له کرد.
نباشم بدین محضر اندر گوا
خروشید و برجست لرزان‌‌ ز جای
  نه هرگز براندیشم‌‌‌‌‌‌[ii] از پادشا
بدرّید و بسپرد محضر به پای[iii]



«جشن مهرگان» از آن رو یکی از بزرگترین جشن‌های ایرانیان است و فریدون از آن رو یکی از فرهمندترین پادشاهان ایران باستان است که بر دروغ به آن معنی که در دین مزدیسنی مطرح است، پیروز می‌شود.

فریدون چو شد بر جهان کامگار،
به رسم کَیان گاه و تخت مِهی
به روز خجسته سرِ مهرماه 
دل از داوری‌ها بپرداختند
بفرمود تا آتش افروختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
اگر یادگارست ازو ماه و مهر
  بیاراست با تاج شاهنشهی
به سر بر نهاد آن کیانی کلاه
به آیین یکی جشن نو ساختند
همه عنبر و زعفران سوختند
تن آسانی و خوردن آیین اوست
بکوش و به رنج ایچ منمای چهر








[i] . «نوشته یا سندی که برای دادن گواهی به امضای آگاهان از موضوع برسد، گواهی نامه، حکم».
[ii] . هرگز نمی‌اندیشم در اینجا به معنی «هرگز نمی‌ترسم و هراسی به دل راه نمی‌دهم».
[iii] . «گواهی نامه را پاره پاره و زیر پا له و پایمال کرد»؛ لرزان برخاستن کاوه از جای، در اینجا نشان‌دهندۀ خشم و عصبانیت اوست.

جشن فروردينگان انجمن يانش وران مانتره

جشن‌های نوروزی و ماه فروردین با فروهرها پیوند خورده است، چون عقیده بر این است که در این ایام سال، فروهرها به زمین فرود می‌آیند و به خانه‌های سابق خویش می‌روند. پس مردم باید برای پیشواز آنان خانه را پاکیزه کنند، برای استقبال آنان آتش بیفروزند و در این روزها، بوی‌های خوش در آتش نهند و اوستا بخوانند تا روان‌ها آسایش داشته باشند و با شادی و نشاط باشند و برکت ارزانی دارند. 
در پایان جشن، روان‌ها را بدرود می‌گویند. در روز نوزدهم فروردین، روز جشن فروردینگان مراسم خاصی در بزرگداشت این موجودات مینوی و در بعدی گسترده‌تر، در بزرگداشت روان درگذشتگان برگزار می‌شد که هنوز در میان هموطنان زردشتی، بخصوص در یزد، با تشریفات خاصی برگزار می‌شود. در این جشن که امروزه بیشتر به جشن فرودگ (احتمالا از فروردگ، «فرورد» صورت فارسی فروشی) معروف است، زردشتیان سر مزار درگذشتگان خود می‌روند و برای خشنودی روان‌ها عود و کندر آتش می‌زنند و گل و گیاه و میوه و شمع و لرک بر سر مزار می‌گذارند. در جشن فرودگ، هفت موبد وارد می‌شوند و می‌نشینند. لرک‌ها را در چادرشب‌هایی می‌ریزند و جلو موبدان می‌گذارند. چند «موبدیار» هم حضور دارند. موبدان شروع به اوستاخوانی می‌کنند،‌ بیشتر هم سرودهایی از فروردین یشت می‌خوانند و به این ترتیب، لرک را تبرک می‌کنند. سپس، چادرشب‌ها را به کمر می‌بندند و لرک را بین مردم تقسیم می‌کنند. اگر کسی هم نذری دارد، در این روز نذرش را میان مردم پخش می‌کند.                      
                            

سفره گاهانبار انجمن يانش وران مانتره

۱۰ فروردين ۱۳۸۷
Image
ایرانیان در طول تاریخ هیچ گاه شادی را فراموش نکردند، اگر نگاهی به تقویم زرتشتیان بیندازیم آن قدر جشن می بینیم که شاید کمتر ملتی به اين اندازه بهانه اي براي شادی کردن داشته باشد اما نباید از یاد برد که واژه جشن به معنی ستایش و نیایش است پس در جشن ایرانی همیشه ستایش و نیایش خداوند یگانه مورد توجه بوده است و اصولاً شادی بدون حضور اهورامزدا در ایران جایی ندارد.
گاهان بارها را باید جشنهایی دانست با سابقه ای بسیار کهن که هنوز در بین زرتشتیان ایران رواج دارد. این جشنها 6 بار در سال و هر بار به مدت پنج روز برپا می شوند.
ابتدا ببینیم واژه گاهانبار یا گاهنبار یا گهنبار به چه معنا است؟
این کلمه را به چهار صورت معنی نموده اند که هر کدام از آنها می تواند درست باشد: 
نخست به معنی زمان های به ثمر رسیدن يا بار دادن، دوم زمان انبار کردن، سوم زمان بارعام دادن، چهارم زمان گاهان(گاتها) خوانی.

فلسفه برگزاری:
جشنهایی به قدمت گاهانبار که حتی قبل از زرتشت نیز برخی از چهره های آن در ایران رواج داشته است. را از سه دیدگاه می توان نگریست، سه دیدگاهی که کامل کننده یکدیگر می باشند.
دیدگاه اول گاهانبارها، جشن هایی هستند با پیشینه کشاورزی، بدین مفهوم که زمان برگزاری دوره های ( چهره های) گاهانبار با زمان های ویژه زندگی کشاورزی هماهنگی دارند.
میدیوزرم(اولین چهره) به معنی میان بهار می باشد و در میان اردیبهشت برگزار می گردد و آن هنگامی است که زمین سبز است و گیاهان شیره می گیرند( جان دوباره می یابند)
ماه تیر زمان برگزاری چهره میدیو شهم است که آن را میان تابستان معنی نموده اند.( در نزد آریا ها قبل از رسیدن به ایران زمانی، سال دارای دو فصل تابستان بزرگ و زمستان بزرگ بوده است، تابستان بزرگ از فروردین تا پایان مهر ماه و زمستان بزرگ از آبان تا پایان اسفندماه بوده است.) این چهره در زمانی برگزار می شود که علوفه را باید درو کرد.
پیته شهم یا دوره سوم را پایان تابستان معنی نموده اند که درپایان شهریور برگزار می شود در هنگامی که باید گندم را درو نمود.
دوره چهارم در پایان مهر ماه برپا می شود، آن را ایاسرم ( به معنی بازگشت) گویند و همزمان است با پایان تابستان بزرگ و این هنگامی است که چوپان از چراگاه تابستانی به خانه باز می گردد.
پنجمین دوره را میان آرامش(میان زمستان) معنی نموده اند و در متون اوستایی آن را میدیاریم گفته اند. زمان برگزاری آن میان دی ماه می باشد.
چهره ششم را همس پت میدیم گویند که 5 روز پایان سال می باشد. این جشن به فروهر درگذشتگان مربوط است و زمانی است که آنها باز می گردند. به دنبال این دوره بهار آغاز می گردد و طبیعت جانی دوباره می یابد.
پس با نگاهی به زمان های برگزاری اکثر چهره های گاهانبار می توانیم آن را دارای پیشینه ای کشاورزی بنامیم.

دیدگاه دوم گاهانبارها را جشن آفرینش می داند و معتقد است که خداوند آفرینش خود را در 6 مرحله تکمیل نموده است که همزمان با این مراحل جشن های گاهانبار برگزار می گردد. در میدیوزرم آسمان، در میدیوشهم آب، در پیته شهم زمین، در ایاسرم گیاه، در میدیاریم حیوان و در همس پت میدیم گاه انسان را آفریده است و بدین ترتیب در طول یک سال، آفرینش خداوند انجام پذیرفته است.

دیدگاه سوم این گونه بیان می کند که از اهداف اصلی برگزاری گاهانبارها داد و دهش می باشد. گاهانبارها جشنهایی هستند که از دیرباز در بین ایرانیان برای بخشش و خیرات شکل گرفته اند. جشن هایی که هر کس از هر قوم و مذهب می تواند در آن حضور یابد و برابر با دیگران، فقیر و غنی با هم بر سر یک سفره از یک خوراک بهره ببرند و بدین گونه است که ایرانی ها از دیرباز در اندیشه از بین بردن طبقات اجتماعی بوده اند.

برگزاری:
در سپیده دم روز نخست هر چهره، در آتشکده مراسم واج یشت برگزار می شود یعنی یکی از موبدان تمام یسنا ( یکی از 5 بخش اوستا) را می خواند و موبدان دیگر نیز در بسیاری از جاها با او هم آوا می شوند. در طول این 5 روز مراسم گاهانبار در خانه های افراد یا آتشکده برپا می شود و بعد از مراسم با توجه به توان مالی برگزار کننده گاهنبار به افراد شرکت کننده لرک (مجموعه ای ازخشکبار)، نان و یا ناهار یا شام داده می شود. امروز نیز در اکثر نقاط زرتشتی نشین گاهانبارها به مانند گذشته برپا می شوند و ارزش خود را حفظ نموده اند.

سفره گاهانبار:
سفره گاهانبار از سفره های نمادینی است که مفهوم وسیعی را در بر دارد، برخی از اشیا بر سر سفره نشانه هایی هستند از امشاسپندان  تا ما آنها را در نظر داشته باشیم. امشاسپندان در لغت به معنی مقدسان بی مرگ یا پاکان جاودان می باشد. آنها را باید بازشناساننده های وجود اهورامزدا دانست، به مفهومی بسیار ساده تر می توان آنها را صفات و یا فروزه های اهورامزدا خواند. 6 امشاسپند برای نخستین بار در گاتها، سرودهای آسمانی زرتشت، آمده اند. با برداشتی که از گاتها شده، آنها را مراحل رسیدن به خدا نام نهادند. این امشاسپندان در گذر زمان هر کدام نگهبان پدیده ای مادی شده اند( احتمالاً به دلیل ملموس شدن بیشتر با زندگی انسان ها) به نشانه هر کدام اشیایی بر سر سفره گاهانبار قرار دارد:


2. اشه وهیشته(اردیبهشت) به معنی بهترین راستی و پاکی است و نگهبان آتش می باشد. مجمر آتش و چراغ روغنی را به همین دلیل بر سر سفره می نهند.
3. خشتره وئیریه(شهریور) به معنی شهریاری ( توانایی، قدرت و تسلط بر نفس خویش) است که نگهبان فلزات می باشد. و ظرفهای مسی و روزين نشانی است برای آن.
4. سپنتاآرمئیتی (سپندارمزد) به معنی مهر، فروتنی و عشق پاک و دانش اندوزي و پويايي است که نگهبان زمین و ميوه می باشد. سفره را به همین نشانه پهن می کنندو البته بر روی زمین آن را می گسترانند. ميوه ها نيز چون از زمين به دست مي آيند نمادي هستند از اين امشاسپند.
5. هَئوروَتات(خرداد) به معنی رسایی و کمال می باشد و نگهبان آبها است. به نشانه این امشاسپند ظرفی از آب بر سر سفره قراردارد.
6. امرتات(امرداد، امرداد را امروزه به اشتباه مرداد می گویند امرداد به معنی بی مرگی و مرداد به معنی مرگ می باشد) به معنی بی مرگی و جاودانی است که نگهبان گیاهان می باشد. مورد و سرو به عنوان گیاهانی که در تمام طول سال سبز هستند بر سر سفره، نشانه امرداد امشاسپند هستند.

و اما بقیه چیزها که بر سر سفره هستند:
نان روغنی(سیرگ) نان و کماچ به عنوان خیر و برکت هستند، سیرو سداب که از سرخ کردن کوبیده گیاه سیر، سداب و نعناع به دست می آید و با سرکه مخلوط می شود. مخلوطی است خوراکی و دارای خاصیت ضد عفونی کنندگی.حلواهای بر سر سفره نیز برای پذیرایی و تقسیم بین حضار می باشد.
برنج: یک بشقاب برنج و خورشت ساده که برای اوستا خواندن و تبرک شدن در سر سفره مراسم دینی فرهم می شود که بعد از اجرای مراسم و پایان نیایش موبد یا موبدان به همراه غذاهای تهیه شده صرف می شود.
 1. وهمن یا وهومن به معنی اندیشه نیک می باشد و نگهبان حیوانات سودمند است و به این نشان شیر و تخم مرغ بر سر سفره قرار می دهند.

خیر پارس بانو

سال1346 دو سال بود در شهر یزد به دبیرستان می رفتم، یک روز صبح با خادم پارس بانو سوار بر الاغی در محله دستوران روبرو شدم، پس از احوالپرسی با ایشان علت حضورش در اینجا را پرسیدم و شنیدم: برای خیر پارس بانو.
مراسم خیر پارس بانو مراسمی بود که در آن  خادم ها به تمام روستاهای یزد و شهر یزد سفر می کردند و سه کار مهم انجام می دادند: 

1-اطلاع رسانی در مورد تاریخ زیارت همگانی پارس بانو

2-جمع آوری خیرات و نذورات

3-اطلاع رسانی به خیرین وبانی خیله هایی که نیاز به تعمیر دارند.

اما با کوچ زرتشتیان از روستا به شهر و ساکن شدن در بیشتر نقاط شهری و مهاجرت به کشور های بیگانه مراسم خیر زیارتگاه های بزرگ که به این نحو انجام می شد وقت زیاد می طلبید و نتجه کمتری به دست می آمد، و این مراسم انجام نشد که عواقب جبران ناپذیری در پیر سبز، پیر نارستانه و پیر نارکی و کمتر در پیر هریشت و پارس بانو شاهد آن هستیم و از همین روست که بزرگان انجمن ها و جامعه بایستی برای اطلاع رسانی تعمیرات خیله ها اقدام جدی به عمل آورند و گرنه با بازسازی های بزرگتر روبرو خواهیم بود.

زیارتگاه پارس بانو (پیر بانو) یكی از زیارتگاههای زرتشتیان است كه در دامنه کوهی  کنار رودخانه فصلی و در نزدیكی  محلی به نام زرجو، روستایی از شمس آباد اردکان یزد واقع است، به عقیده زرتشتیان خاتون بانو، شهبانوی پارس در هنگام فرار از دست اعراب به كوهی پناهنده می شود. خاتون بانو در خواب فرد نابینایی می آید و پس از شفای چشم فرد به وی می فرماید كه پیر بانو را بنا نهد. پارس بانو نیایش گاهی برای نیازمندان می شود. به سبب قرار گرفتن در مرکز و دور از دسترس بیگانگان بودن و وجود کویر های گسترده در پیرامونش، میراث دار کهن ترین آیین ها و فرهنگ ایران بوده است. از مهر روز تا ورهرام روز و تیرماه این زیارتگاه مامن عاشقان است.

برای آشنایی با زیارت پیشینیان در سال های دور از مادرم که هشتاد ساله است، می پرسم. در جوابم می گوید: وقتی ما بچه بودیم زرتشتیانی که زیارت کننده بودند، مواد و خوراکی های لازمه زوار و چهار پایان برای شش روز تدارک می دیدند و بسته بندی کرده و در خورجین ها سوار حیوانات می کردند و زن وبچه ها سواره و معمولا مرد ها پیاده می آمدند.

با الاغ يا شتر به طور دسته جمعی در شب دی بمهر از شریف آباد حرکت می کردند. طی اين مسير از شب تا بامداد، يعني ده ساعت به درازا مي‌كشيد، چون از «شريف‌آباد» كه راه مي‌افتادند تا «ارجنون»، ٤ ساعت راه بود،  و پس از كمي استراحت در «ارجنون» دوباره راه مي‌افتادند و تا مزرعه‌ مرگس كه يك درخت توت و يك استخر آب داشت مي‌امدند و پس از كمي استراحت از مزرعه‌ مرگس به‌ مزرعه‌ي شمس‌آباد پس از آن به‌سوی پير بانو مي‌رسیدند، يعني شب دی بمهر تا بامدادمهر ایزد در راه بودند.

مهر ایزد و رشن ایزد را به زیارت، دعا، نیایش، استراحت و تفریح می گذراندند و از نیمه شب رشن ایزد مردان و جوانان برای زیارت غار شگفت محل آتش کاریان می رفتند ونیمه های شب سروش ایزد بر می گشتند. و روزهای رشن و فروردین و صبح ورهرام ایزد به درگاه پروردگار با همه زوار نيايش مي کردیم و آيين هاي ديني و سنتي خويش را به جاي مي‌آوردیم.

 اي پير با مهر و صفا،الگوي پاكي و وفا

رنجيده ازجور و جفا،در جستجويت آمدم

اي پارس بانوخسته ام غمگين ودل شكسته ام

برلطف تو دل بسته ام،من درحضورت آمدم

اي بانوي ايران زمين اي خفته در اين سرزمين  

برحلقه اش همچون نگين،درزرع جويت آمدم

خاتون بانوها تويي، آواره ام  مأوا  تويي

درمان و داروها تويي ،اينك به كويت آمدم

اندر دل اين كوهها ماندي غريب اي آشنا     

هستي غريبان را پناه زين رو به سويت آمدم

و از بعد از ظهر به سمت پبر مهر بانوی عقدا حرکت می کردیم و در باغی در عقدا استراحت و سپس به سمت مزرعه مرگس و از آنجا به ارجنان و از ارجنان به سمت دخمه دیلم و پس از خدامرزی به در گذشته ها به شریف آباد می رفتیم.
ولی امروزه بیشتر زوار وقتی از جاده نایین به سمت یزد یا از یزد به سمت نایین می آیند به شمس آباد می رسند تابلو پارس بانو را می بینند، از جاده باریک به سمت پارس بانو می روند، زیارت و استراحت و یک وعده غذایی را در کنار پیر به سر می برند و لذت می برند.

در زیارت عمومی وهمگانی نیز معمولا چند ساعت در کنار زیارتگاه و یا شبی هم در جوار دوستان و آشنایان استراحت و زیارت و تفریح را با هم در آنجا دارند. به امید دیداردر پارس بانو

در این زمینه بخوانید : 
گزارش و تصاويري از زيارت پارس بانو 

شگفت يزدان غاري كه يكي از سه آتش مقدس ايران را زنده نگاه داشت 



چك و دوله رستم مبارکه

يادش بخير تا پنج دهه پيش بود که زنان و دختران در محله هاي زرتشتي،  هنگام جشن های ماهيانه،  در پيرانگاهان جمع مي شدند، آنجا را آب و جارو مي كردند، كتري روي اجاق مي گذاشتند، بساط چاي و فلفل و دارچين را روبراه مي كردند، «آش‌ِ حمیر» (آش رشته) مي پختند. هر کسی كه صاحب خانه تازه شده بود، فرزندی تازه به دنيا آورده بود و يا مسافري داشت که به تازگی از هند یا پاكستان  برگشته بود، سورگ با شكر مي ريخت و همه را دعوت می‌کرد. خیلی وقت‌ها هم می‌شد که آرد و روغن و شکر با همیاری چند خانواده تهيه مي شد و به این‌ترتیب در شادي هم شريك بودند. 

آنها مي‌دانستند و به ديگران نيز مي‌آموختند كه «هر چقدر شادي را قسمت كنید،  بيشتر مي‌شود.»

اَربونه از دست خانم ها و زنان  نمي افتاد، آوازهاي قديمي رونق خاصی داشت. پسران نيز آنانكه از آواز خوش برخوردار بودند، مجلس را گرم مي كردند.

پير مردانی كه از كار باغداري و آبياري خسته شده بودند، در سايه درخت توت و بيد و سنجد مي آرميدند و پاها را روي هم مي گرداندند و دست‌هايشان زير سرشان بود، سري كه عرقچين ( كلاه راه راه ) بر آن بود، اما ابهت و عزت مردانگي‌اش همه را به حرمت وا مي‌داشت.

پيش از آن كه مردم در پيرانگاه مستقر شوند، كدبانويي از زنان و دختران امانتی كوچكی مانند انگشتر و سنجاق قفلي،  موگير، سوتك و هر آنچه در آب حل نمي شد، مي گرفت و در كوزه ای كه خالي بود جاي مي‌داد و روي آن آب مي‌ريخت و زير درخت سرو يا درخت مورت مي‌گذاشت و دستمال سبزي بر سر كوزه مي‌بست و پس از فراغت از آماده کردن و خوردن  سورگ و چاي و..... کوزه را به داخل و يا محوطه پيرانگاه مي آورد و به دختر خانم خردسالي مي سپرد تا زير چارقدش قرار دهد. او هم با هر اشاره، دستمال سر كوزه را باز می‌کرد و بادست يكي از امانتي‌های داخل كوزه را لمس می‌كرد و در دست قرار می‌داد.  به محض خواندن اولين مصراع شعر توسط يكي از باشندگان، دختر خانم آن شیء را از كوزه بيرون مي آورد و به همه نشان مي داد تا صاحبش آن را بشناسد. به محض مشخص شدن صاحب امانت، شعر به صورت كامل خوانده مي شد و گاه صاحب آن قطعه امانتي، شعر را روي كاغذی مي‌نوشت و بر اين باور بود که پاسخ  نيتي كه كرده، در همان شعر نهفته است.

                                                                                  

ميون هفته بود وآخر ماه                                                                          نيت كردم كه بنشينم سر راه

نيت  منما و منشين برسر راه                                                                عزيزت مي رسد امروز و فردا

كه این شعر، پاسخی خوش بود برای صاحب نیت.



شتر ديدم كه ليلي وار مي رفت                                                           جلش رنگي وبي افسار مي رفت 

سر افسارش به دست چرخ گردون                                                   دل غمگين به زير بار مي رفت 

این دوبیت، انسان نیت کرده را به فکر وامی داشت. 



حلقه بردر مي‌زدم شب بود و چشمش مست خواب                   شانه بر زلفش كشيدم مي‌درخشيد آفتاب 

گفتمش اي ماه من از خواب خوش بيدار شو                                   گفت كه تا من بر نخيزم بر نياد آفتاب 



این فرهنگ ما است که شادی در آن موج می زند، 

این فرهنگ ما است، 

این فرهنگ ما است...

سنت هیرومبای شریف آباد

گزارشی از آیین هیرومبا در مزرعه کلانتر در روز اشتاد ایزد و آذرماه باستانی توجه مرا جلب کرد. جوانان غیزلی و مهمانهای غیزل و دست اندرکاران دستتان سبز باشد با امید تلاش بیشتر در چند روز آینده پنج نکته را بعرض می رسانم:

  1. تاریخ هیرومبای سنتی به اشتاد و ایزد و فروردین ماه تبدیل شده است که بحث جدی در این باره می طلبد تا به تاریخ پاسخ دهیم. فقط بدلیل مساعد بودن فصل آب و هوا. از سوی دیگر تاریخ باستانی در تقویم رسمی نوشته نمی شود و کسانی ممکن است آن را فراموش کنند.
  2. هیرومبا به دلیل قربانی زیاد گوسفند با گفتار اشوزرتشت هماهنگ نیست.
  3. پذیرایی از مهمان ها به عهده غیزلیها گذاشته شده که با تلاش چشمگیر از هیچ کوششی دریغ نمی شود ولی گله ها و کاستی ها جای نگرانی دارد.
  4. هر زرتشتی باید درون و برونش برای اجرای مراسم دینی پاک باشد و زیارتگاه پیر هریشت محل پاکان و نیازمندان است و هر زرتشتی نباید آب و آتش و باد و خاک را آلوده کند پس باید محیط زیست را پاک تر از وقتی وارد می شویم ترک کنیم نه با ناپاکیهایی که اطراف خیله ها و درون آنها به جا می گذاریم. و باعث می شود تا خادم و غیزلی ها مجبور شوند ساعتها برای آن وقت بگذارند.
  5. بهتر است در مراسم هیرمبا اگر مهمان غیر زرتشتی داریم با تماس به انجمن زرتشتیان شریف آباد جهت دریافت معرفی نامه از مشکلات بعدی برای خود یا غیزلیها جلوگیری شود.
در پی مطالبی که بعرض رسید حقیر با گروهی از جوانان درگیر با مراسم غیزل در حال و گذشته در ورودی درمهر شریف آباد صحبتهایی داشتم که درصد زیادی از آنها معتقد بودند که جوانان غیزلی نباید درگیر مراسم پذیرایی از مهمانها شوند. بلکه باید آنرا مدیریت کنند تا بتوانند خاطره های خوش گذشته را تکرار کنند همه با هم در مراسم کندن و جمع آوری و بسته بندی غیزل شرکت کنند و سر یک سفره با نان و خورشی که خود آورده اند یا خوراکی دیگران پخته و ندر کرده اند به شادی میل کنند و وقت کافی برای شادی و آشنا شدن و لذت بردن از تجربیات و پندهای بزرگان جماعت داشته باشند و برای یکسال دیگر برنامه ریزی کنند.

تاریخ هیرومبا هم با هماهنگی کنکاش موبدان و همفکری دست اندرکاران بگونه ای حل شود تا این سنت زیبا و شاد و خاطره انگیز همراه با آشنایی بیشتر جوانان بطور درست برگزار شود و مدرنیسم نتواند برای آداب و رسوم گذشته این مرز و بوم سئوالی را مطرح کند و باعث اختلاف شود.

هیرومبا، شور زندگی با یاد نیاکان

موبد دکتر مهراب وحیدی   
۲۷ فروردين ۱۳۸۹
سالها بود که می خواستم در مراسم هیرومبا شریف آباد شرکت کنم ولی به واسطه دانشگاه و سربازی و کار این فرصت را نمی یافتم تا اینکه مجالی شد و روز ارد ایزد و فروردین ماه گذشته به پیر هریشت رفتم. از یک ساعت پیاده روی در جاده خاکی صحبتی نمی کنم که خود حدیث فراوان دارد از زیبایی کویر و کوه و نهایتا سرسبزی و آرامش پیر.

صحبت از جلوه همازوری، یکرنگی، رفتارنیک، وفای به عهد، مهربانی، بیداری وانسان دوستی است که همه را در واژه هیرومبا می پنداشتم که بسیاری از آنها را طی یک شبانه روز نظاره گر بودم و اندکی را به دلیل عدم دقت خویش و یا شوندهای دیگر به دیده نداشتم. 

همازوری مردم از همتی که کرده بودند و شبی را به پای پیر آمده بودند و بسیاری از زنان و مردان که به پاک نمودن پیاز و سیب زمینی و دیگر ملزومات آبگوشت دست به کار و به ساعاتی کوهی از کارها را به انجام رسانیدند خود را آشکار می ساخت و هرچند بودند بسیاری که تنها به دیداری بسنده و گاهی لبخندی از روی شکم سیری به لب.

یک رنگی در رفتار تمام دست اندرکاران مراسم و همیاران موج می زد و خلوص دل آنها هویدا که اگر برخی همکیشان دل و زبان و کردارشان یکسان بود این جلوه صد چندان می گشت.

رفتار نیک که از خوش آمد گویی آغاز می شد و در بسیاری از کردارهای همکیشان نمود پیدا می کرد و ای کاش کسانی که ادعای پاکیزگی و بهداشت می کردند، بهداشت عمومی و شستن ظرفهای خود را خود به عهده می گرفتند.

وفای به عهد را که پاسداشت از سنتهای زیبا و پر مفهوم بجا مانده از نیاکانمان بود چه شورانگیز به عرصه ظهور آمده بود و بسیار غرور آفرین تر می شد اگر معدود کسانی که یادشان رفته بود قولی که در هنگام سدره پوشی با خواندن پیمان دین به خود و خدای خویش داده بودند، لحظه ای به خود آمدن و اندیشیدن را.

مهربانی در رفتار تمام همکیشان سرشار و هر کسی به دیگری قبول زیارت را پیشکش می نمود، اما بودند اندک کسانی که از در اختیار گذاشتن نیمکتی به پیرزنی دریغ ورزیدند و شاید دلی را شکسته.

از بیداری و هوشیاری همکیشان هرچه گویم کم است که تلاش تمام دست اندرکاران، بی خوابی های چند روزه را پوشش می داد ولی ای کاش اندک همکیشانی که به شوندهای مختلف خود بیدار بودند به هنگام خواب بسیار کسان دیگر، می دانستند که در جایگاههای عمومی رفتار و کردار فردی باید به گونه ای باشد که مزاحمتی را برای دیگران بخصوص سر بر بالین گذاردگان ایجاد نکند. 

انسان دوستی همکیشان بسیار زیبا و چشمگیر خود را نمایان می ساخت وقتی که در هنگام زیارت به مرحله می رسیدند که دیگران را مانند خود دانسته و دیگر نشانی از منیت باقی نمی ماند و همه مانند یکدیگر یک انسان. و ای کاش این نوع دوستی در خارج پیر بیشتر جلوه گر می شد که پیام اشوزرتشت انسانی زندگی کردن است در گاهان سترگ.

آری صحبت از تمام خوبیها است که اگر هرکدام از ما اندکی به آنها بیاندیشیم و کاستی ها را جبران کنیم به ژرفنای تمام مراسمی که داریم پی خواهیم برد و با یاد نیاکانمان در آیینهای گوناگون به زندگی  با شور و نشاط و حرکتی دست پیدا می کنیم که چراغ راه آن گاتها و اوستا است و سرمنزلش گروسمان اهورایی.

به هرحال پس از سالیان دراز این فرصت به دست آمد که زیارتی کنم پیر هریشت را و هیرومبایی ببینم بازمانده از سنت نیاکان و آرزو کنم که : همه یاران راه وخشور و پیروان مزدا بیابند چگونگی انسانی زیستن را. 

آسمان ایزد و فروردین 3748 دینی زرتشتی - موبد دکتر مهراب وحیدی

گاهنبارها جانی تازه به محله های زرتشتی نشین می بخشند

ساعت چهار سایت برساد را مرور کردم، بیشتر خبر ها مربوط به گهنبار بود ولی از شریف آباد که تمام مراسم گهنبار را با سنت انجام می دهند، گزارشی ندیدم. البته در بعضی از گزارشها معلوم نبود گهنبار توجی(همین یکبار) یا گهنبار چهره (هر سال در همین روز) بر گذار می شود.

ساعت شش صبح شنبه مطابق هر هفته به شریف آباد رسیدم.
در شریف آباد تنها دو خانواده میانسال، و یک خانواده زن و شوهر مسن باهم و در تعدادی از خانه ها جهاندیگان زن یا مرد به تنهایی زندگی می کنند که معمولا اگر سفره هاشان خالی است به دلیل نداری نیست. بلکه بیشتر بدلیل اینست که نمی توانند به مرکز خرید بروند(با کوچ ومهاجرت جوانان به شهرهای دور و نزدیک و خارج از کشور در دهه های گذشته، شریف آباد تقریبا خالی از جمعیت شده است)

اما امروز نه تنها کوچه ها خالی نیست بلکه در بیشتر خانه ها جارو کشیده وآب پاشیده اند و بوی خوش همه جا را پر کرده است. و رفت و آمد زنان میانسال با دخترانشان با لباس سنتی(کلاچه ومکنا و شوال) با رنگهای سبز و آبی و قرمزکوچه ها را به سالن مد قشنگی تبدیل کرده است.

به دیدن مادرم رفتم،  ایشان گفتند امروز گهنبار است واگر نمی توانی بروی باید در مهمانی گهنبار شرکت کنی تایک قدم خیر بگذاری. ساعت هفت صبح به مهمانی گهنبار رفتم چند تا از دوستان ساکن تهران، اصفهان، شیراز، کرمان و یزد را در آنجا دیدم وکلی خوش گذشت. وقتی پرسیدند به گهنبار می روم و گفتم نه کلاس دارم، گفتند منتظر شرکت من در مهمانی ناهارهستند.

ناهار هر جور بود خودم را سر وقت رساندم چون فرصت با دوستان بودن کم اتقاق می افتد، باید غنیمت شمرد و تازه در گهنبار شرکت کردن صواب دارد وسفارش شده است.

با توجه به جمع شدن همکیشان در مراسم گهنبار، این امید در دل ساکنان ایجاد می شود که ما باز هم می توانیم در کنار هم باشیم و از باهم بودن لذت ببریم و البته گاهنبارها فضایی درست می کنند که در آن انرژی مثبت موج می زند، تا بتوان قدم خیر بزرگتری برداشت.

اما سه نکته را لازم می دانم در اینجا بیان کنم:

اول اینکه روز شنبه یکی از گهنبار ها مربوط به روز دوم چهره میدیوزرمگاه(وسط بهار) بر اساس تقویم جدید و سه گهنبار مربوط به روز اول چهره میدیارم گاه بر اساس تقویم قدیم و بدون محاسبه سالهای کبیسه بود.

دوم اینکه باهم بودن وغنی وفقیر سر یک سفره نشستن و به درد دل هم گوش دادن تنها راهی است که می توان با هم مشکلات را حل کرد.

سوم اینکه اگر امکان برگزاری گهنبار نیست با توجه به موقوفاتی که گهنبار دارد و وقفنامه که برای هر گهنبار نوشته شده است، چه باید کرد؟ آیا می توان مثلا به جای آن مشکلات مالی دیگران را حل کرد؟ یا گهنبار را از جایی به جای دیگر منتقل کرد؟

جشن خوردادگان

«وقتی مردم به منش پاک روی آورند،آرامش و ایمان در جهان شادی آفرین گسترش می یابد.»
گات ها ،سرود47 -بتد 3 

صبح در آپارتمانی در طبقه هیجدهم برجی از خواب بیدار می شوم، بعد از حمام با خدا خلوت می کنم. سر میز صبحانه، در کنار دوستم، همسرش و فرزندش هستم. از جشن خوردادگان صحبت به میان می آید.
دوستم می گوید خورداد به معنی کمال، رسایی و تندرستی است. یاد بچگی ها بخیر در این روز صبح زود مجبور بودیم مسیر آب را تمیز کنیم  و از هوای خوب صبحگاهی لذت ببریم. از پدرش می گوید که در این روز با دوستانش نماز گاه هاون را در کنار چشمه می خواندند.    

همسرش می گوید، خورداد امشاسپند وخورداد ماه که جشن خوردادگان است و خورداد در عالم مادی پاسبانی آب چشمه ها و نهر ها و رودها و دریا و اقیانوس ها را دارد.

همسر دوستم از جوانی خود در روستا می گوید، در عصر روز جشن، جوزگ (جوی آب) بهرام  که بیست پله داشت را بطور دسته جمعی جارو میک ردند و دور جوی آب  می نشستند، مهره دوله(چک ودوله) می کردند و از مادرش می گوید که در این روز بایستی برای آبزور خواندن شیر و مورد برای موبد ببرد وخوراک به آب بدهد.

پسرشان که دانش آموز دبیرستان است سوال می کند ومی پرسد: آیا آب خوراک می خواهد؟ و مادر جواب می دهد: بله، در ایران باستان با آب و آتش و باد و خاک مثل موجود زنده برخورد می شد و علاوه بر اینکه باید پاک نگه داشته شوند، طی مراسم خاصی (اوستا خوانی) به آنها خوراک می دادند!

پسر با خوشحالی می گوید حالا می فهمم که چرا می گویند در ایران باستان محیط زیست تمیزی داشته اند. بالاخره صبحانه تموم شد و پسر به دبیرستان رفت و همسر دوستم به دانشگاه رفت و وقتی دوستم خداحافظی می کرد تا به سر کارش برود، گفت: اگر کارت تمام شد،عصر برگرد. من تشکر کردم و با هم خداحافظی کردیم.

وقتی منظره تهران را از بالا دیدم در کوهی از گرد و غبار گم شده بود و در واقع به هوای سالم و پاک نیاز داشت. یعنی جاییکه جشن خردادگان باید برگزار شود، این شهرهای آلوده است؟! و نیاز به محیط زیست سالم دارد.

و این نیاز جوانان ماست که ساعتی از شلوغی و آلودگی شهر فرار کنند و در کنار رودخانه و چشمه ها به شادی و استراحت بپردازند

جشن شهریورگان

جشن شهریورگان ،شهریور روز از شهریور ماه که روز سی ام امردادماه و به نام امشاسپند توانای خْـشَـتْـرَه ‌وَئیریَـه به معنی شهر و شهریاری آرمانی و شایسته می باشد از آیین‌ها و مراسم وابسته به آن در ایران باستان هیچ گونه آگاهی ای در دست نیست.
برگزار نشدن آیین‌های جشن شهریورگان توسط ایرانیان در زمانی طولانی، موجب شده است تا همه جزئیات آن به فراموشی سپرده شود در صفحه 251 ترجمه ی فارسی آثارالباقیه چنین آمده : « شهریور ماه که روز چهارم آن شهریور روز است و آن به مناسبت توافق دو اسم جشن می باشد ، آن را شهریورگان گویند . معنی شهریور دوستی و آرزوست . شهریور فرشته ای است که به جواهر هفتگانه از قبیل طلا ، نقره و دیگر فلزات که برقراری صنعت و دوام دنیا و مردم به آنها بستگی دارد ، موکل است .»

شهریور مظهر سلطنت آسمانی و فر خدایی است توانایی و نیرومندی و دستگیری از بینوایان را بیان می کند، در جهان مادی نگهبان زر و سیم و فلزات دیگر است.

ایرانیان قدیم جشن شهریورگان را جشن می گرفتند و به یاری کردن به بینوایان می پرداختند  وهمه شاد بودند.

جشن شهریورگان شروع کشت و زرع محصولات و جمع آوری آنها است و چون برای بدست آوردن نتیجه ی هر کاری جشن و شادی لازم است ،برای کشاورزان بهترین جشن و شادی است .

جالب آنکه  عده ای جشن شهریورگان را زادروز مرد بزرگ تاریخ بشریت یعنی کوروش بزرگ(داراب) می دانند.

به گفته‌ی اردشیر خورشیدیان، فرنشین انجمن موبدان، با رایزنی‌ها و هم‌اندیشی هموندان انجمن موبدان، جشن شهریورگان، به‌عنوان روز بزرگداشت پدر، برگزیده شده است.

جشن شهریورگان از آن روی به‌عنوان روز پدر برگزیده‌شده است که به معنای شهریاری بر اراده و نفس است. شهریور یکی از ٦ امشاسپندانی است که در اوستا و گاتها از آن نام برده شده‌است. در اوستا سه تا از این امشاسپندان، زن‌گون و سه‌تای دیگر مردگونه، هستند که شهریور از امشاسپندان مردگونه است.
خورشیدیان گفت: «جشن پدر در جشن شهریورگان، درست ٦ ماه پس از روز مادر و جشن اسفندگان برگزار می‌شود، باید فرصت را گرانمایه دانست و به پدران نیک این سرزمین پیشکش‌هایی داد که نشان از مهر قلبی‌مان به پدر دارد، پیشکش‌هایی که دسترنج خودمان است نه پیشکش‌هایی که بوی پول می‌دهد.» 

فرنشین انجمن موبدان در پایان، گفت: «هر روز نامی دارد و هر نام معنایی. گذشته گانمان با نام نهادن بر روزها و ماه‌ها برای ما پیام بزرگی داشته‌اند و خواسته‌اند ما با آغاز هر ماه و هر روز، زمان و فرصت‌های زندگی را ارج بنهیم و هرگز از معنای نام‌ها، غافل نشویم. پس چه بهتر که ماه شهریور و در جشن شهریورگان به مفهوم شهریاری بر نفس و بر خویش پی ببریم و با همه ی دشواری‌های زندگی، اندیشمندانه به رویارویی بپردازیم.»

شهریور به معنی شهر وشهریاری آرمانی ، خاستگاه نظریه‌های افلاطون و فارابی در زمینه «آرمان‌شهر» یا «مدینه فاضله» بوده باشد. نام شهریور چند بار به همین معنا در «گاتها»ی زرتشت نیز آمده است و بهتر است معماران وشهرسازان فکری از روی اندیشه گات هایی وباقیمانده های آثار نیا کانمان به حال شهرهایمان بکنند تا شهر های ما سرآمد شهر های جهان بشوند واز مشکلات شهری بکاهند.

جشن مهرگان

با تبریک مهرگان
دوستان برای برگزاری جشن به دور سفره مهرگان جمع شده بودند.
تورج گفت هر روز سه بار مهرنیایش را بجای می آوریم و به مهر،صاحب دشتهای وسیع وچرا گاههای وسیع با آبهایی که با آبزور پاک شده درود می فرستیم  مهر یا میترا که دارای چراگاه های بی شمارست با هزاران چشم  از پیمان نگهبانی می کند و دشمن پیمان شکنان است تاخانمان با آرامش زندگی کنندوبه آسایش برسند.مری بویس در تاریخ دین زرتشت صفحه ۴۶می نویسد  واژه میترا در اوستا به گونه ای آشکار معنایى شبیه قرار داد و توافق را مى دهد . آنگونه توافق که میان افراد نوع آدم حاصل می شود " ا. میله A.millet با روشنى استدلال کرده که میتراى هند_ ایرانى تجسم آن نیرویى است که در چنین قرار داد و توافق به ودیعت گذاشته مى شود "  .   
بنا بر تحلیلی از اوستا ایزد مهر در اوستا دارای سه وظیفه است :1- فرمانروای    2  - رزم آوری    ٣- برکت بخشی
باور میترایی یا خورشید نیایش را حتی در اشعار مولانا جلال الدین میتوان دریافت جاییکه می گوید:
نه شـــــــبم نه شب پرستم که حدیث خواب گویم      چوغــلا م آفــتــابـم هـمــه ز آفــتـاب گویــم
بیژن میراث به جا مانده از شاعران ونویسندگان پارسی درباره مهرگان را نشانه جاودان فرهنگ ما میداند.وبه بیان این زیبایی ها می پردازد .
دقیقی در باره مهرگان چنین سروده است:
مهرگان آمذ جشن ملک افریذونا
آن کجا گاو نکو بوذش بر مایونا
فردوسی حماسه ساز بزرگ چنین می سراید:
فریدون چو شد بر جهان کامکار ندانست جز خویشتن شهریار
به رسم کیان، تاج و تخت مهی بیاراســت با کاخ شاهنشهــی
به روز خجستـــه، سر مهر ماه به سر، بر نهاد آن کیانی کلاه
به فرمود، تا آتش افروختنـد همه عنبر و زعفـران سوختند
کنون یادگار است از او ماه مهر به کوش و به رنج هیچ منمای چهر
در جای دیگر در باره پیمان شکنی می فرماید:
چو " پیمان شکن " باشی و تیز مغز
نیاید زدست تو یک کار نغز
فردوسی در باره به تخت نشستن فریدون چنین سروده است:
به روز خجسته سر مهرماه
به سر برنهاد آن کیانی کلاه...
بفرمود تا آتش افروختند
همه عنبر و زعفران سوختند
پرستیدن مهرگان دین اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست
اگر یادگار است ازو ماه مهر
بکوش و به رنج ایچ منمای چهر
در آثار الباقیه ابوریحان راجع به جشن مهرگان مطالب زیاد است که بطور خلاصه مرور می شود.
1-مهر روز ومهر ماه روزی که آفتاب برای اهل عالم پیدا شد که به آن مهرگان می گویند.
2-سبب خوشی ئشادی مردمان در اینروزپیروزی فریدون بر ضحاک مار دوش و بخد از هزار سال کسب آزادی دوباره است.
وحتی شاعر معاصر،اقبال لاهوری نیز در این بیت خود به مهرگان اشاره کرده است:
شاخ او بی مهرگان عریان ز برگ
نیست اندر جان او جز بیم مرگ
بابک نوجوانی که تازه به شهر آمده تا مهندس شود وبه روستا باز گردد خاطره مهرگان با خرمن کوبی با گاو آهن اینطور بیان می کند مراسم خرمن کوبی چه در خانه و چه در کشتگاه توام باشادی و سپاسگزاری سرانجام می یافت . خرمن کوبی در خانه  شرکت کنندکانی داشت که بیشتر پسران و دختران جوان بودند .آنها با صدای دایره و تبنک بر روی بافه هابه پایکوبی می پردازختند تا  گندم رااز کـــاه جد اکرده و همکاری خود را در گروه نشان دهند . مراسم جشن خرمن که در واقع پس از پایان کار درو و خــــــرمن کوبی آغاز می شد معمـــــولا درکنا رچشمه برگزارمی شد ، تا از اناهیتا مادر آبها نیز نیایش و سپاسی شود ، شاید بشود گفت این جشن به پاس و ستایش از ایزد مهر و ایزد آب است . 
وروستا های ما در اثر مهرایزد جان میگیرد  وبا شاباش ها وشادی هابه مهرگان جان تازه می دهندوبه یاد گذشته ها وخاطره ها آنروز هاهمه نسل ها روز خوشی را در کنار هم دارند.
و با آفرین خواندن موبد ،ساعتی بزرگ وکوچک در کنار هم با شادی وپایکوبی روز ی را  امید شادی جهانیان به خاطره ها پیوند دادیم.

جشن آبان گان

جشن آبان گان چهارم آبان خجسته باد.
در فرهنگ ایرانیان قدیم و زرتشتیان امروز روز آبان، از ماه آبان جشن آبان گان برپا مى شود.
آبان به نام آب و فرشته آب است. این فرشته به نام «برزیزد» نیز خوانده مى شود. در اوستا «اپم نپات» و در پهلوى «آبان» گفته مى شود. آب جمع باران است. در اوستا و پهلوى «آپ» و در سانسکریت «آپه» و در فرس هخامنشى «آپى» است. این عنصر مانند عناصر اصلى (آتش، خاک، هوا) در آیین مقدس است و آلودن آن گناه است و براى هر یک از آنها فرشته مخصوصى تعیین شده است.
بخش بزرگی در کتاب اوستا به نام «آبان یشت» می باشد به آناهیتا اختصاص دارد، در این یشت، او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، کمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با طوقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با سد ستاره ی هشت گوش بر سر، کفش هایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچینی از پوست سگ آبی. اَناهیتا گردونه ای دارد با چهار اسب سفید، اسب های گردونه ی او ابر، باران، برف و تگرگ هستند.او در بلندترین طبقه ی آسمان جای دارد و بر کرانه ی هر دریاچه ای، خانه ای آراسته، با سد پنجره ی درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد. او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می باراند.
نیایشگاه های آناهیتا معمولا در کنار رودها برپا می شده و زیارتگاه هایی که امروزه کنار آن ها آبی جاری است، می توانند بقایای آن نیایشگاه ها باشند.آثار به جا مانده ازمعابد آناهیتا امروزهقلعه دختر نامیده می شوند.
آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهۀ عشق و زیبائی در یونان و «ایشتر»، الهۀ بابلی، به‌شمار میرود.
بیرونى در آثار الباقیه در مورد جشن آبانگان چنین مى نویسد: «... و آن عیدى است که به واسطه توافق دو اسم، آبانگان مى گویند. در این روز «زو» پسر تهماسب از سلسله پیشدادیان به پادشاهى رسید و مردم را به کندن نهرها و تعمیر آنها امر کرد و در این روز به کشورهاى هفتگانه خبر رسید که فریدون، بیوراسب (ضحاک) را اسیر کرد و خود به پادشاهى رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگى خود را مالک شوند.»
تاریخ بلعمی و طبری نیز نوشتند: که بیرون راندن افراسیاب از مملکت پارسیان به روز آبان در ماه آبان بود
در روایت دیگری آمده است که پس از هشت سال خشکسالی در ماه آبان باران آغاز به باریدن کرد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد.
ما زرتشتیان نیز در این روز همانند سایر جشنها به آدریان‌ها (آتشکده‌ها) میرویم و پس از آن برای گرامیداشت مقام فرشتۀ آبها، به کنار جوی‌ها و نهرها و قناتها رفته و با خواندن اوستای آبزور (بخشی از اوستا که به آب و آبان تعلق دارد) که توسط مؤبد خوانده میشود، اهورامزدا را ستایش کرده و درخواست فراوانی آب و نگهداری آن را کرده و پس از آن به شادی میپردازیم.
در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانه‌ها، فرشتۀ آب را نیایش میکنند. ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) میشمردند و هیچگاه آن را آلوده نمیکردند و آبی را که اوصاف سه‌گانه‌اش (رنگ — بو — مزه) دگرگون میشد برای آشامیدن و شستشو به‌کار نمیبردند.
«هرودوت» می‌آورد :
    … ایرانیان در میان آب ادرار نمیکنند، آب دهان و بینی در آن نمی‌اندازند و در آن دست و روی نمیشویند …
«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز می‌آورد
    … ایرانیان در آب روان، خود را شستشو نمیدهند و در آن لاشه، مردار و آنچه که نا پاک است نمی‌اندازند …
ما زرتشتیان ایزد آناهیتا را مکل آبهای جهان می شناسیم ،با استفاده بهینه در مصرف آب ،جلوگیری از آلودگی آب وتلاش برای آبادانی وتوسعه سعی می کنیم با دیو خشک سالی در ستیز باشیم.

جشن آذرگان

۰۳ آذر ۱۳۸۹
Image
آذرگان جشن احترام به آتش است،آتش نماد اشه است، همانند اشویی (راستی و پاکی)عمل می کند، پلیدی ها را می سوزاند و به سوی بالا گرایش دارد، خود می سوزد و به دیگران نور و گرما می دهد.
 جشن آذرگان در روز آذر ایزد از ماه آذر بر گزار می شود.
ایزد آذر به معنی آتش ستودنی است و فرشته نگهبان آتش می باشد. ازاینکه می گویند اشوزرتشت آتشی به همراه داشت که خودی خود افروخته بود و بی دود بود، کسی را نمی آزرد کنایه از آتش حقیقت است و در پرتو تعلیمات آن پیامبر بزرگوار همه را به سوی خدای یکتا رهنمون بود و تیرگی و دود آلایش در آن راه نداشت برای فروزش آن نیاز مند آلات مصنوعی نبود و جز فروغ بخشی کاری نداشت و سراسر تابش حقیقت و نور معرفت بود.

در یسنای17بند 11 پنج آتش بیان شده است:
1-      آتش برزی سونگ (بلند سود) آتشی است که در اجاق های خانوادگی و آدریان ها نگه داری می شود و به ترتیب حرمت خانواده و عشیره را می رساند.
2-      آتش وهو فریان  آتشی است در کالبد انسان وجود دارد و حرارت غریزی است که زنده بودن انسان به آن بستگی دارد (امروزه به آن دمای بدن می گویند).
3-      آتش اوروازشت بنا به تفسیر پهلوی آتشی است که در رستنی ها ونباتات وجود دارد.
4-      آتش وازشت که به برق آسمان در موقع رعد گفته می شود.
5-      آتش سپی نشت آتشی است که در گروسمان یا عرش اعلی فروزان است.   

زرتشتیان به هنگام نیایش به سوی نور توجه دارند بدان سبب است که روح منو را مصفای خویش در برابرانوار محسوس و دیده شده متوجه نور حقیقی و فروغ آمیغی خداوندی ساخته اند تا بکلی از جسمانیت و تیرگی صوری پاک شده و خود را به معبود ازلی نزدیک کند.  

اگر کسانی در ایران باستان یا کسانی مانند نیبرگ مفسر متون پهلوی "آذر را پسر اهورا مزدا گفته اند"باید به دلایل زیر توجه داشت:

1-      اهمیت آتش آن چنان بوده است که در اساطیر ایران، ایزدی برای آن در نظر گرفته اند. آذر / آتش / آتُر / آتَر ایزدی است که او را پسر اورمزد به شمار آورده اند و آتش روشن نشانه مرئی حضور اورمزد است. تقدس و گرامی بودن آتش ریشه کهن دارد. کلیه اقوام روی زمین به شکل و عنوانی آتش را ستوده و گرامی داشته اند.
2-      به این دلیل نیست که اهورا مزدا ی گات ها سرور هستی بخش دانا یگانه نیست و پسری دارد بلکه می خواستند حرمت آتش را از لحظ ادبی بالا ببرند.
3-      آتش در گات ها رابطه نزدیکی با وهومن، اشه وهیشتا، خرداد، امرداد، رشن و سروش دارد و ارج آسمانی آنها پیوستگی نزدیکی با آذر اهورایی دارد.
4-      اشوزردشت در یسنا، کرده 32، بند 2 می گوید:" به آنان اهورامزدا، پروردگاری که با پاک منشی پیوسته و با نور یکسان است، با خشترا (شهریاری) پاسخ دهد." ‌نور الهی به علت رابطه ای که با آذر اهورایی دارد به عنوان پرستش سو از جانب اشوزرتشت معرفی می شود.
5-موبدان به آتش آنقدر ارج می گذارند که چون آب، باد و خاک باید تمیز نگه داشت و به آنها خوراک داد. آتش نیایش، نماز مخصوص خوراک دادن به آتش، بخشی است از یسنای62، بند 9 که با این کلمات آغاز می شود: "نماز به تو ای آتش، ای بزرگ ترین آفریده اهورامزدا و سزاوار ستایش." 

در ها 47بند6 گات ها آمده است :
ای هستی بخش دانا در پرتو خرد مقدس و آذر فروزان خویش سرنوشت دو گروه نیکان و بدان را تعیین و کیفر آنها را ارزانی خواهم داشت پروردگارا با افزایش فروغ ایمان و راستی و پاکی جویندگان حقیقت به سوی تو گرایش خواهند یافت. 

در برگزاری آیین های زرتشتی آتش مرکزیت دارد. در این دین، سه گروه آتش مقدس آیینی وجود دارد به نام های آتش بهرام، آتش آدِران و آتش دادگاه. آتش بهرام قداست خاصی دارد؛ برای این که با تشریفاتی طولانی آماده می شود. شانزده آتش را از منابع مختلف جمع آوری می کنند و آن را تطهیر می کنند.

 در صفحه ۲۵۶ ترجمه ی آثارالباقیه از ابوریحان بیرونی درباره این جشن آمده است:
"... روز نهم آذر عیدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند می باشند و این روز جشن آتش است و بنام فرشته ای که به همه ی آتش ها موکل است نامیده شده، زرتشت امر کرده در این روز آتشکده ها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند ..."

نیاکان ما آذرگان را روزی خجسته می دانستند و در خانه ها و بام ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و خواندن نیایش ها و گستردن سفره آیینی با خوراکی های گوناگون در آتشکده ها که آذین بندی شده بودند، جشن می گرفتند. به هنگام جشن، بر آتش چوب های خوش سوز و خوش بو  می نهادند و آنگاه به مناسبت آغاز سرما، از آتش فروزان در آتشگاه، هر کس اخگری به خانه برده و آن آتش تا پایان زمستان در خانه ها فروزان بود و نمی گذاشتند خاموش شود و آن را نیک فرجام و فرخنده می دانستند.

نزد ایرانیان جشن آذرگان هم چون جشن نوروز و مهرگان از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود و بر آن ارج بسیار می‌نهادند. نیاکان ما و زرتشتیان امروز، در این روز با جامه‌ی آراسته و پاک به آدریان‌ها می‌روند و آدریان‌ها را آراسته و آذین بندی می‌کنند و در آن جایگاه وَرجاوند (مقدس) آیین ویژه‌ای برای جشن برگزار می‌کنند. نخست با خواندن آتش نیایش (بخشی از اوستا) اهورامزدا را سپاس گفته و پس از نیایش به شادی و شادمانی می‌پردازند.